چون به نظر میرسد خیلیها گوشها را گرفتهاند و هرکس بر مبنای منفعت و سودی که دارد سر در برف فرو برده و به کار خویش مشغول است.
« گرفتارترین دولت ایران » عنوان یادداشت روز روزنامه شهروند به قلم دکتر نادر هوشمندیار است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
در این شرایط آدمهایی هم پیدا میشوند که سروصدای زیادی دارند و در ظاهر نشان میدهند که دل در نگرانی و دلواپسی توسعه کشور دارند؛ اما منطق آنها به لحاظ ارزشگذاریهای علمی و اجرایی بهگونهای است که هر شنوندهای آرزو میکند که ای کاش این جماعت مدتی فقط به خاطر توسعه در ایران و توسعه ایرانی سکوت اختیار میکرد. هرچه هست، این دو گروه (یعنی هم کسانی که سر در برف کردهاند و هر سخن گفتنی را برنمیتابند و هم افرادی که سخنشان بند و ریسمانی برای توسعه شده است) به نظر میرسد صرفا تنور منفعتطلبی و تولید سودهای شخصی و گروهی را (چه خودآگاه و چه ناخودآگاه) روشن کردهاند و ملاک نیاز به توسعه عمومی و فراگیر را برای کشور از یاد بردهاند. نگارنده بهعنوان یک معلم و کسی که سالها در احوال توسعه کشورهای مختلف در حد و اندازهای هر چند کوچک، پژوهش و تحقیق کردهام بر این باورم که حضور این افراد و گروههایی از این دست در مسیر تحول هر نوع توسعه و الگوهای مختلف پیشرفت همواره اجتنابناپذیر بوده است. اتفاقا تأثیر «منفینگرها» و نقش نامطلوب گروههایی با بار ضد ارزشی برای توسعه این ذهنیت را در سرزمینهای توسعهیافته شکل داده است که باید دانش و آگاهی را در صدر قرار داد و با اتکا به منافع ملی و برای منافع عمومی همه نسلها با جدیت دستاندازها را از مقابل فرآیند توسعه برداشت. به عبارتی اگر توسعه، دانشمحوری و عقلانیت توسعه صنعتی اکنون در بخشی از جهان تقدیس میشود به این دلیل است که همه گروههای اجتماعی زمانی طعم افکار و ایدههای منفعتطلب و ویرانگر را با تمام وجود چشیدهاند و نقش زیانبار آن را «درک» کردهاند. درواقع این درک باعث شد تا آنها به خاطر منفعت همگانی در مقابل تباهی بایستند. پس از دل سیاهی، سفیدی توسعه و پیشرفت به وجود آمده است. از این منظر در ایران نیز شاید زمانی میشد سنگاندازیها و فقدان درک ضرورت توسعه و پیشرفت را درک کرد. خیلی ساده میگفتیم دوران گذار لازمه رسیدن به توسعه با ساختاری مطلوب است. در آن زمان هم وقت بهتر از این روزها اجازه بطالت اجباری را میداد و هم سرعت دنیای مدرن آنقدر زیاد نبود که هر ثانیه جا ماندن از آن آسیبهای جدی به همراه داشته باشد. اما حالا همه چیز دگرگون شده است. درواقع ما در بدترین روزهای دنیا داریم سنگ در مقابل توسعه میاندازیم.
در شرایطی که هر ثانیه برای کشورهای توسعهیافته و حتی درحال توسعه ارزش ویژه دارد و میخواهند حال الان اقتصاد نسبت به یک دقیقه بعد از آن کاملا بهتر شده باشد؛ ما درست هشت سال شاهد تخریب شدن بنای توسعه و اقتصادی کشور بودیم. اگر همین حالا عزم را برای توسعه جزم میکردیم و منافع ملی میشد دغدغه همه گروههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی میگفتیم آن هشت سال را میگذاریم به پای تجربه و آسوده فراموشش میکردیم؛ ولی مشکل اینجاست که هنوز افراد و گروههایی که به خاطر منفعت خود رفتار ضد توسعه دارند دست از کار نشستهاند و همچنان بر همان طبل قدیم میکوبند. این را میشود از هجمههایی که علیه سیاستهای اقتصادی دولت میشود بهخوبی فهمید. من قصد دفاع کورکورانه از دولت ندارم. اما میخواهم این واقعیت را یادآور شوم که دولت یازدهم بیشتر از هر دولت دیگری در چند دهه گذشته در کنسرو مشکلات و سختیهای مفرط گرفتار بوده است. این کابینه، دولت را با چند صد هزار میلیارد تومان بدهی و خروار خروار گرههای ریز و درشت اقتصادی تحویل گرفته است؛ از صندوق خالی منابع که به ارث برده، رنج میبرد. بهای نفتش به زیر ٣٠ دلار رسیده است. میراثدار بزرگترین فسادهای اقتصادی است. صنعت را نابود شده به او دادهاند. بانکها را کاسب و بورس را ویران تحویل گرفته است. انرژیهایی نظیر آب را به فنا دادهاند و دولت را بر سر این ویرانی نشاندهاند. سرمایههای اجتماعی را تقریبا نابود شده دریافت کرده است. توجه کنید که همه این مولفهها در سال ٨٤ به مراتب اوضاع بسامان و مطلوبی داشته است. با چنین دولتی که این ویرانی را به ارث برده است، آیا باید اینگونه برخورد کرد یا میشود با صبوری چراغ راه را برای سیاستهای اقتصادی دولت بر افروختهتر کرد. آیا اگر هر دولت دیگری به جای دولت یازدهم بر سر کار آمده بود میتوانست با خواندن وردی آن همه ویرانی را به آبادانی تبدیل کند؟ فراموش نکنیم اگر سیاستها و برنامههای اقتصاد این دولت با شکست مواجه شود، همه متحمل هزینهای بزرگ و تاریخی خواهند شد. اما متاسفانه ظاهرا منفعتطلبی و سیاسیکاری توان درک این واقعیت ساده را سلب کرده است.
ثبت نظر